دکتر علی لاریجانی ، رییس مجلس شورای اسلامی، صبح دوشنبه ، ۲۰ آبان ۹۸ در نخستین همایش ملی "حکمرانی اسلامی "که در دانشگاه و پژوهشگاه عالی دفاع ملی و تحقیقات راهبردی و با حضور شماری از نخبگان علمی و سیاسی کشور ، استادان و دانشجویان این دانشگاه برگزار شد، سخنرانی کرده، به تشریح شاخص ها و مبانی نظری حکمرانی اسلامی پرداخت .آنچه در پی می آید، متن کامل این سخنرانی است.
بسم الله الرحمن الرحیم
آغاز هفته وحدت و میلاد با سعادت رسول الله (ص) و امام جعفر صادق (ع) را به همه عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم و تشکر میکنم از تمامی برگزار کنندگان این همایش و برادر عزیز سردار وحیدی که این موضوع مهم را در دستور کار دانشگاه عالی دفاع ملی قرار دادند. از رسوال الله(ص) در قالب دعایی روایت است که «اللهم ارنی الاشیاء کما هی» از خدا میخواهم حقیقت اشیاء را آن طور که هست به ما نشان دهد. این حدیث نشانگر این است که انسان قابلیت درک حقیقت اشیاء را دارد. پیامبر امر غیرممکن را از خدا تقاضا نکرده است. انسانها قابلیت دارند که حقیقت اشیاء را درک کنند.
مفهوم حکمرانی و به تبع آن مفهوم حکمرانی مطلوب یا متعالی یک امر صلب و لایتغیر نیست. ممکن است جهتگیری و برخی عناصر مُقوم آن ثبات داشته باشند، اما در طول زمان و بنا بر مقتضیات و شرایط عصری این مفهوم حالت سیال پیدا کرده است و به جهات مختلف سوق پیدا میکند. این شامل شکل و صورت و تا حدی به محتوا مربوط میشود. اساساٌ بعد از تحولاتی که در فناوری اطلاعات به وجود آمده ،تغییراتی در مفهوم حکمرانی ایجاد شده است.
باید به این موضوع توجه کرد که شرایط عصری ما آثاری را در مفهوم حکمرانی ایجاد کرده که مهمترین آن آثار، افزایش آگاهی مردم نسبت به مسائل عمومی کشور است. ساختار ساده برای حکمرانی امروز قابل پذیرش مردم نیست. همچنین تأثیر برق آسای فناوری اطلاعات و ارتباطات در زندگی مردم و ارتباط آنها با سرنوشت خودشان موضوعی در خور اعتناست. سوم تنوع بسیار زیاد نیازهای جامعه و در هم تنیدگی مسائل اداره کشور است که پاسخهای یک خطی ندارد. حکومتها به تنهایی امکان مواجهه با مسائل جدید را ندارند. تصمیمات دستوری از بالا به پایین که در سالهای متمادی ، اشتباهات مکرر و ناکارآمدی حکومتها را موجب می شد، زمینه فهم جایگاه سایر بازیگران را در بین مردم فراهم کرده است.. لذا در حکمرانیهایی که امروز مطرح است، فهم جایگاه سایر بازیگران مانند بخش خصوصی، نهادهای مردمی، تشکلهای مردم نهاد و شوراهای شهر و روستا که کمک کار حکومتها هستند، اهمیت دارد.
شاخصهایی که برای حکمرانی مطلوب مطرح است از یک فلسفه حکمرانی برخوردار است.اگر شما بخواهید در مدرسه حکمرانی اسلامی تدبر کنید، نمیتوانید شاخص ها را از رویکرد جهانی اقتباس و اعلام کنید. رویکردهای جهانی 6 شاخص برای حکمرانی مشخص کرده که یکی حق اظهارنظر و پاسخگویی است، دوم ثبات سیاسی و عدم خشونت است. البته اینکه آنها خشونت را چه میدانند قابل تامل است. سوم اثربخشی دولت شامل کیفیت سیاستگذاری، ارائه خدمات عمومی و فقدان موانع قانونی است که ناشی از اثربخشی دولتها است. چهارم کیفیت تنظیمگری، پنجم حاکمیت قانون و شِشم کنترل فساد که از منظر رویکرد جهانی به هر کدام نمره مشخصی از صفر تا صد داده میشود. بعد معلوم میشود که حکمرانی، مطلوب است یا خیر. مباحث فلسفی نیز پشت هر کدام از این شاخصهاست که اشاره خواهم کرد که اگر کسی بخواهد اقتباسی عمل کند، ممکن است بگوید خدمت عمومی این است یا ممکن است برخی موارد و عناصر در تعریف مفهوم حکمرانی مطلوب باشد، اما جهتگیری آن متفاوت باشد. 6 شاخص که معمول هستند و سالها پیش مطرح شدند. در مورد ایران انتشار یافتند و شاخصها نشان میدهد ما در دورههای مختلف فراز و فرودهایی در هر کدام از شاخصها داشتهایم.
بانک جهانی مدعی است که ایران در طول 15 سال گذشته یعنی از سال 2004 تاکنون نتوانسته نمره بالای 50 در شاخصهای رویکرد جهانی بگیرد. مثلا در حوزه تنظیمگری رتبه پایینی داریم ، اما در برخی بخشها مانند پاسخگویی در برخی زمانها وضعیت بهتری را شاهدیم.
نمیخواهم روی این موضوع تاکید کنم، اما این یک تجربه است، در این جلسات باید مشخص شود که دنبال پایه گذاری چه مفاهیمی هستیم. همین مفاهیم را میخواهیم اقتباس کنیم یا مبانی دیگری در حکمرانی داریم. از منظر بیرون طی 4 دهه عمر نظام جمهوری اسلامی هم دستاوردهایی را داشتیم و هم موفقیتهایی. معتقدم جمهوری اسلامی ایران دستاوردهایی خوبی دارد که باید در مقابل موانع سنجیده شود . جنگ را به ایران تحمیل کردند و وقوع جنگ ناشی از اراده جمهوری اسلامی نبود، این میلیاردها هزینه روی دست ما گذاشت یا حوادثی که این روزها با آن مواجهیم مانند مسئله هستهای. قبول دارم که نواقصی وجود داشته، اما این نواقص کجاست؟ یک نگاه کلی اگر داشته باشیم؛ هیچ کدام از دولتهایی که پس از انقلاب سر کار آمدند، این طور نبود که قصد خدمت به مردم نداشته باشند، همه آنها قصد خدمت داشتند، از اول انقلاب هم هر کدام بخشی از کار را دنبال کردند.
به طور مثال در اوایل انقلاب ، ساختار اقتصادی دولتی شکل گرفت که به اعتقاد برخی به خاطر شرایط جنگ بود، اما در آن زمان فضای تفکر سوسیالیستی به عنوان امری مترقی بین روشنفکران وجود داشت. در آن زمان اشکال این بود که تمرکز تنها بر روی بخشهایی از امور بود یا دوره بعد که مسئله آبادنی کشور و سازندگی مطرح شد، قصد ترقی و پیشرفت امور کشور وجود داشت و دولت قصد آبادانی کشور را داشت، اما نواقصی هم داشتیم. نقص در کجا بود؟ یا دورهای توسعه سیاسی کشور مطرح شد که به خودی خود غلط نبود، اما سؤال این است که آیا همه وجوه حکمرانی در توسعه سیاسی خلاصه میشود؟ در دورهای تعاملات بینالمللی مطرح شد، تعاملات بینالمللی از وجوه حکمرانی متعالی است. زیرا بدون تعاملات بینالمللی حکمرانی امکان پذیر نیست؛ اما آیا این همه وجوه حکمرانی را شامل می شود؟ خیر.
یا در دورهای که حتی عدالت محور تحقق حکومت و دولت بود، میبینیم که شعار غلط نیست اما برداشت از عدالت نارس و تا حدی عوامگرایانه است. نتیجه آن هم دستاوردی قوی نیست؛ لذا در همه دولتها بخشی از حکمرانی یا حکمرانی مطلوب مورد توجه بوده و از سایر وجوه غفلت میشده است. اما چرا غفلت ؟ عمدی بود؟ نه! من همه انواع حکومتِ پس از انقلاب را که نگاه میکنم، می بینم هیچ کدام از دولتها عمدی نداشتند که حکمرانی مطلوب شکل نگیرد. پس اشکال کجا بود؟ تئوریپردازی منسجم و به عنوان زمینه حکمرانی مطلوب ایجاد نشده ، بلکه هر بخشی و زمانی رایحهای از حکمرانی مطلوب دارد.
به خاطر دارم در سال 1358 که شهید مطهری ترور شد، در کیفی که همراه داشت یک نسخه مقاله درباره ساختار اقتصادی جمهوری اسلامی بود. با گذشت سالها ما هنوز ساختار اقتصادی مطلوب را تبیین نکردهایم. پس مشکل نظریهپردازی است، اینکه شما روی این مسئله تامل کنید کار ارزشمندی است. مسئله ما فقدان تئوری منسجم است.
در نصوص اسلامی نکات و مولفههای بسیار عمیقی است که باید اخذ شود، هم در آیات الهی، هم در تاملات برخی متفکران و هم در قانون اساسی نکاتی است که باید نظریه پردازی منسجم برای حکمرانی مطلوب از آنها ا به وام گرفته شود. از کجا باید شروع کنیم؟ به نظر باید به آراء حکما و فقها رجوع کنیم تا ببینیم چه نظری داشتند و مدینه فاضله را چگونه تعریف میکردند؟ این طور نیست که این موضوع از امروز شروع شده باشد. باید برگردیم به آثار بزرگان خودمان و ببینیم وقتی از مدینه فاضله صحبت میکنند، چه میگویند.
یکی از نکات مهمی که خیلی عجیب است این است که در اکثر آراء متفکران در زمینه فلسفه حکومت یک نکته مهم به چشم میآید و آن محور عدالت است، اما آیا عدالتی که آنها میگویند همان عدالتی است که در غرب مطرح است؟ متفکری مانند فارابی وقتی درباره مدینه فاضله صحبت میکند، عدالت را محور میداند. اما مقصود از عدالت چیست؟ در غرب معرکه آراء وجود دارد. متفکرین و فیلسوفان بزرگ در غرب از ارسطو و افلاطون تا امروز درباره عدالت نظر دادهاند. من امروز میخواهم تقسیم بندی کلی کنم؛ سه گرایش در غرب در زمینه عدالت و حکمرانی مبتنی بر مسیر عدالت وجود دارد. نخست جریان فایدهگرایان است مثل "جرمی بنتام" و "جان استوارتمیل" که تئوری آنها منفعت گرایی است و به ارزشهای اخلاقی افراد برمیگردد، به لذت، شادی و خرسندی برمیگردد که در جامعه ایجاد میشود. در نظر آنها عدالت وقتی رخ میدهد که افراد در کشور لذت و خوشی بیشتری داشته باشند. آراء اقتصاد دانان و برخی حکومتها متاثر از این است.
جریان دیگر اختیارگرایان است و فیلسوفانی مانند "فردریک هایک" و اقتصاددانانی مانند "میلتون فریدمن" را شامل میشود و حرفشان این است که برای حکمرانی مطلوب فضای آزاد و رقابت کامل لازم است و عادلانه بودن یعنی فضای آزاد و هر گونه کنترل بازار، یک عمل ضد ارزشی و ضد عدالت است. حتی "فریدمن" میگوید دولتهایی که محدودیت ایجاد می کنند، ناقضان غیرمشروع آزادی هستند، به همین دلیل وقتی به تئوری این جریان نگاه کنیم «دولت حداقلی» را میبینیم که فعالیت آن محدود به اجرای قوانین و حمایت از مردم در برابر زور، دزدی و کلاهبرداری است. لذا مالیات بر منابع ثروتمندان برای کمک به فقرا را نوعی اجبار و خلاف عدالت میدانند.
سومین جریان شهودگرایان هستند که به اصول اولیه اخلاقی و حقوقی مانند وفاداری قائل هستند و وفای به عهد را حُسن و اصلی اخلاقی میدانند. این جریان از زمان افلاطون تا امروز شُعب متعدد دارد. برخی فیلسوفان این الگو را با هم ممزوج کردند مانند "جان لاک" که بین این مکاتب حرکت کرده است؛ بنابراین عناصر تئوری حکمرانی مطلوب که ما آن را در آغاز این کلام و به نقل از بانک جهانی برشمردیم، در درون همین مجموعههاست. این طور نیست که در ماورای آنها فلسفه حکمرانی نهفته نباشد. فلسفه حکمرانی در اینجا بر میگردد به پیشینهسازی بنتام اعم از لذات غریزی یا تفاوت در بحث کیفیت.
در واقع غیر از شهودگرایان که گروه اندکی در دنیای امروزند، سایرین برای مفهوم عدالت اصالت جدی قائل نیستند؛ به طوری که عدالت از منظر آنها گاهی به معنای رقابت در بازار است.
درباره حکمرانی با لفظ اسلامی کاوش ما مسئله ای جدی را تحت نظر میگیرد. اول فهم فلسفه حکمرانی بر اساس تفکر اسلامی است. دوم توجه به مقتضیات عصری است. سنت و روش فقها و علما و حکمای ما در مواجهه با افکار اسلامی، پایبند ایستادن است. عقلانیت در سلسله اثبات مسائل شرعی وجود دارد ؛ در کتاب، سنت، عقل و اجماع. کسی مانند مرحوم شهید مطهری عدالت را در سلسله طولی استحکام احکام میداند. نکته مهمی است که اگر ما بین حکمای خود تفکر سینایی داریم، باید توجه کنیم که تفکر سینایی برگرفته از تفکر ارسطو نیست. تفمر سینایی در داخل تفکر اسلامی شکلی جدید پیدا کرده است. در سنت اسلامی این روش ما و مخصوصا تفکر علمای شیعه ما بوده است،. لذا اول توجه به مقتضیات عصری و سپس دستاورد دیگران باید داشت.
عرض من این است اگر ما به کتاب الهی رجوع کنیم میبینیم هدف از ارسال رُسل ادامه عدل و قسط بوده، در سوره حدید آمده «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» هدف ارسال رسل قسط و عدل است، حتی در سوره اعراف آمده «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» و این مهم در نص اصلی اسلامی ما وجود دارد. ارسال رسل برای هدایت مردم است که وجه فردی و اجتماعی دارد. حکمای اسلامی نیز وقتی درباره مدینه فاضله صحبت میکنند، رکن آن را عدالت میدانند. حال این عدالت چیست؟ آیا مقصود حکما یا آنچه در قرآن آمده، همان کاهش ضریب جینی است یا مقوله توسعه و رشد اقتصادی؟ آیا عدالت به معنی آبادانی در جامعه و کاهش فاصله طبقاتی است و آیا مقصود از آنچه در نصوص اسلامی آمده، این است؟ آیا اگر وقتی درباره رکن مدینه فاضله به عنوان عدالت صحبت می شود، این مطلب شمول دارد؟ چرا آنها میگویند عدالت محور توسعه کشور است؟ بعد از انقلاب این مطلب در ادبیات برخی سیاسیون هم بود. مثلا گاهی میگفتند توسعه و عدالت، جریان توسعه و عدالت، یعنی عدالت تکمیل کننده توسعه است.؟ آیااین برداشت درست است؟
ما برای اینکه بحث عدالت را درست بفهمیم، تا آنجایی که من تفحص کردم؛ چارهای نداریم جز اینکه بر روی مسئله فطرت در تفکر اسلامی تمرکز کنیم. تا زمانی که مفهوم فطرت روشن نشود، نه مفهوم عدالت را درست میفهمیم و نه مسئله حکمرانی درست را. فطرت چیست؟ به صورت اجمالی در سرشت انسان چه از جنبه فهم و درک و چه در مورد تمایل و خواستهها یک سلسله قابلیت ها و استعدادهایی وجود دارد. این مطلب ممکن است غریزی باشد که مشترک بین انسان و حیوان است مثلا میل به غذا، انسان وقتی گرسنه میشود میل به غذا دارد، این در نهاد انسان است. میل به فرزندآوری غریزه است، اما در کنار این وجه روحی را نیز شامل میشود. در میان فلاسفه اسلامی که تامل کردم از فارابی و دیگران بحث جامعی درباره فطرت ندیدم، آنها درباره صورت روحی انسان صحبت میکنند. صورت روحی انسان ویژگیهایی دارد، اما در بحث فطرت؛ مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیاتی از سوره رم «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» به این موضوع پرداخته است که بحثی قرآنی_ روایی و عقلانی است. بعدها مرحوم شهید مطهری و آیتالله جوادی موضوع فطرت نیز را باز کردند.
اجمالا منهای گرایش و استعداد انسان که به صورت غریزی وجود دارد، در حوزه روحی که شهید مطهری آن را گرایش مقدس نام گذاشتند، 5 مبنا را احصاء کردند؛ نخست این که انسان بماهو انسان دارای گرایش حقیقتجویی است، همه انسانها گرایش به حقیقت دارند، حدیثی را که از پیامبر(ص) در ابتدای سخن عرض کردم، «اللهم ارنی الاشیاء کما هی» نشانگر همین موضوع است. دوم گرایش به خیر و فضیلت است، همه انسانها طالب خیر و خواهان فضیلت هستند. این گرایش ابعاد فردی و اجتماعی دارد. مانند گرایش به نظم و انضباط که هم واجد جنبه فردی و هم جنبه اجتماعی است؛ مانند: تعاون، احسان یا گرایش به فداکاری. پس این هم یک مقوله در حوزه فطرت انسان است.
سومین گرایش، گرایش به جمال و زیبایی است، انسانها گرایش به جمال دارند، در سرشت همه انسانها گرایش ذوقی وجود دارد.چهارم گرایش به خلاقیت و ابداع است که پیشرفتهای حوزه صنعتی و اقتصادی را شامل میشود. پنجم گرایش به عشق و پرستش است. در نهاد همه انسانها گرایش به پرستش و عشق است. در انسان این استعدادها وجود دارد. اگر این استعدادها را برای انسانها قبول کنیم، خواهیم پذیرفت که پس انسان ها با چنین قابلیت هایی دارای حقوقی هستند و حکمرانان باید زمینه فعلیت یافتن حقوق انسانها را فراهم کنند. اگر قبول نداشته باشیم که حکمرانی تنها یک قرارداد اجتماعی بر اساس مصالح است و بپذیریم که انسانها این قابلیتها را دارند، یکی از وظایف حکمرانی این است که زمینه فعلیت آنها را فراهم کند.
بنابراین در مسئله عدالت باید قبول کنیم که عدالت به طور کامل تحقق پیدا نمیکند مگر در عصر امام زمان(عج). ثانیا عدالت در نزد حکما تنها یک محور و امر تعیین کننده نیست؛ بلکه همه شئون فردی و اجتماعی را در بر میگیرد که هم وجه اقتصادی دارد، هم وجه کمالیابی در آن هست و هم عنصر توسعه سیاسی را داراست. اگر فیلسوفان عدالت را محور حکمرانی قرار می دهند به این معناست که افراد باید استعدادشان فعلیت یابد. این استعدادها شمولیت دارد؛ یعنی باید مسابقه و رقابتی در فضای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی شکل بگیرد تا بستر رقابت فراهم شود، به همین دلیل نمیتوانید بگویید چیزی به نام عدالت داریم و چیزی به نام دموکراسی. دموکراسی از دل عدالت برمیآید، وقتی سخن از عدالت میگوییم یعنی انسانها استعدادی برای پیشرفت دارند و زمینه مشارکتشان را باید در همه ابعاد فراهم کنیم. بنابراین دموکراسی از درون عدالت بیرون میآید. در چنین زمینه ای نقش حکومتها و دولتها بسترسازی و هدایت استعدادها ست، خودشان نباید رقابت کنند یا نباید کمپانی بزرگ به وجود بیاورند که شرایط رقابت را سخت کنند. در توسعه سیاسی هم رقابت باید به وجود بیاید تا این استعدادها فعلیت پیدا کنند. بنابراین آزادی، لازمه تئوری عدالت است.
عدالت در مدینه فاضله به مسئله فطرت برمیگردد ، آن موقع توسعه کشور و حکمرانی مطلوب تعریفی معنادار پیدا میکند. حتی در توسعه دین، وقتی ما یکی از گرایشهای انسان را خلاقیت و ابداع یافتیم به این معناست که بذر آن در انسان وجود دارد، پس زمینه رشد آن باید فراهم شود.سیستم آموزشی کشور باید جنبه ابداعی را مورد توجه قرار دهد. مبنا حضور موثر مردم در عرصه فرهنگی است و رشد فرهنگی باید امری مداوم باشد.
شاید شما بگویید چه قرینهای برای این موضوع دارید؟ من دو تا قرینه را می خواهم ذکر کنم که از مدل اسلامی گرفته شده است؛ یکی این که وقتی شما مفهوم انسان کامل را در تفکر اسلامی مورد بررسی قرار میدهید، انسان کامل انسان تک ساحتی نیست، انسانی نیست که در انزوا زندگی کند. انسان کامل همه وجوه بالقوهاش باید بالفعل شود. بنابراین وقتی ما راجع به انسان کامل صحبت میکنیم نمیگوییم فلان درویش گوشهگیری که در جایی نشسته، به کمالات رسیده است. اتفاقاً او چون در اجتماع نبوده، رشد نکرده است، انسان کامل در تفکر اسلامی وجوه فراگیر دارد و تک ساحتی نیست. بنابراین انسان به صورت فطری قابلیتهایی دارد و فعلیت تمام این استعدادها ست. مخصوصا این نکته را شهید مطهری تأکید دارند که در انسان کامل فعلیت یافتن استعدادها به طور متوازن مهم است و انسان کامل تک بعدی نیست.
قرینه دیگر بر اساس روایات درباره ظهور امام زمان (عج) است. در روایات است که در زمان ظهور، بساط ظلم و جور برچیده و قسط و عدل حاکم میشود، بعد چه میشود؟ اینها نشانههاست، یکی اینکه همه راهها امن میشود یعنی وقتی عدالت محقق شد، امنیت برقرار میشود. چون انسانها به فعلیت می رسند، امنیت برقرار میشود. روایات دیگر، «وَاَخْرَجَ الْاَرْضِ بَرَکاتِ» زمین تمام برکاتش بیرون میآید، آبادانی همه جا را فرا میگیرد و هیچ انسان فقیری پیدا نمیشود که بباید به او صدقه داد . فقیر وجود ندارد. این هم به کرامتها مربوط است و هم به شرایط. روایت دیگر اینکه در زمان ظهور حضرت، انسانها عالم میشوند؛ حتی زنانی که در خانه هستند، فقیه میشوند. این یعنی ظهور حضرت چتری را به وجود میآورد که استعداد علمی انسانها در سایه آن رشد کرده و بذر کمالخواهی علمی فعلیت پیدا کند.
مقصودم از قرینه این بود که اگر زمان امام عصر (عج) را دوران عدالت کامل ببینیم_ که چنین نیز هست_ از این روایات میفهمیم که این مسیر به سمت فعلیت یافتن استعدادها ست. از طرفی حکمرانی مطلوب را این گونه میفهمیم که اگر بین حکمای ما عدالت محور است، به این معناست که عدالت زمینه رشد متوازن استعدادهای ابنای جامعه را فراهم میکند. اینجا باید نکتهای را عرض کنم و آن تاکید روی واژه متوازن است. این استعدادهای جامعه باید «متوازن» رشد پیدا کند.
یک نظریه مرحوم شهید مطهری دارد که بررسی می کند علت انحطاط حکومتها چیست؟ ایشان میگوید تصور نکنید که انحطاط حکومتها به این دلیل است که همه کارهایشان غلط است، گاهی تمرکز روی یک ارزش و غفلت از سایر ارزشها موجب انحطاط حکومتها میشود. پس این متوازن بودن رکنی مهم در رأس عدالت است. حال چگونه به این برسیم؟ به نظر می رسد باید به چند نکته توجه کنیم تا بتوانیم به این نظریه نزدیک شویم؛ نخست اینکه قانون باید مبنای سلوک اجتماعی باشد؛ چون بدون قانون هرج و مرج به وجود می آید و استعدادی رشد نمیکند. پس قانون مبنای سلوک اجتماعی است. دوم در حکمرانی مطلوب، آمایش سرزمینی باید به نحوی محقق شود که همه استعدادهای افراد شکوفا شود. آمایش سرزمینی همین چیزی است که در کشور ما نقص آن دیده می شود. از سالها پیش بحث آمایش سرزمین مطرح بود. البته پس از انقلاب کارهای خوبی شد اما یک تئوری منسجم معرفی نشد و حال آن که در جامعه باید بسترهای مسابقه را برای تحقق عدالت فراهم کنیم. تا آمایش سرزمین وجود نداشته باشد ، چنین بستری فراهم نیست، پس این نکته دوم.
نکته سوم در حکمرانی مطلوب این است که باید آزادی فکر، آزادی در رقابت سیاسی و رقابت اقتصادی کامل وجود داشته باشد، چون تا حرکتی وجود نداشته باشد استعدادها به فعلیت نمیرسند، این موضوعی دستوری نیست. یکی از اشکالاتی که شهید مطهری و دیگران به تفکر سوسیالیسم میگیرند همین است که در تفکر سوسیالیستی نمیگذارند افراد مسابقه دهند، و تا مسابقه ندهند ، استعدادها فعلیت پیدا نمیکند. پس در ذات عدالت رقابت وجود دارد و رقابت به آزادی اقتصادی و فکری در حوزه سیاست نیاز دارد. لذا انحصارات در حوزه اقتصادی کاملا مخل عدالت است. رقابت را از بین میبرد. تداوم قدرت و ثروت مخل رقابت است. رقابت باید در بستر مساوی انجام گیرد. استعدادها وجود دارد اما بستر برای همه باید مساوی باشد؛ چرا که قدرت و ثروت اجازه رقابت نمیدهد.
امکان مشارکت حداکثری در امور کشور اعم از امور فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور باید فراهم شود؛ یعنی مردم سالاری در نظام اسلامی از درون تئوری عدالت به وجود میآید، مشارکت سیاسی یا توسعه سیاسی امری نیست که به حکومت اسلامی وصله و ضمیمه شود. از درون تئوری عدالت توسعه سیاسی بیرون میآید. چون رقابت سیاسی باید وجود داشته باشد تا استعدادها بالفعل شود. در حوزه فرهنگ هم همین طور؛ این نکته سوم.
نکته چهارم مرز آزادی است، نکته مهمی است، از نظر برخی مکاتبی که به صورت اجمالی به آنها پرداخته شد، مرز آزادی، حوزه امنیت است. مرز آزادی تا جایی است که امنیت کشورها به هم نریزد. اما بر مبنای نظریه فطرت، مرز آزادی برای رشد استعدادها کجاست؟ وقتی میگویید این استعدادها باید متناسب و متوازن رشد کند، یعنی مرز آزادی تا جایی است که لطمه به رشد سایر استعدادها نزند، نه این که فقط به امنیت آسیب نزند. در من یا شما گرایش زیبایی یا ذوقی یا پرستش یا ابداع باید رشد کند، همه باید متوازن رشد کنند و مرز آزادی جایی است که سلب رشد نکند. در برخی از مکاتب میگویند مرز آزادی برای فرد امنیت است؛ لذا هر فردی هر نوع رفتار فرهنگی میتواند داشته باشد. میگویند این هزینهای است که باید بدهند، ولی در تئوری عدالت که علمای ما بحث کردند این طور نیست. ارزش رشد معنویت کمتر از بقیه موضوعات نیست. آزادی باید طوری مرزبندی شود که همه گرایشها رشد کند و این چیزی است که خیلی وقت ها در ادبیات سیاسی خود هم به آن توجه نمیکنیم، در حالی که رویکردهای ما باید مبنایی تر باشد.
نکته پنجم فضای افکار عمومی است که باید موید اصالتهای حقوقی و زمینههای رشد باشد، ناامیدی، تحقیر، توهین و عوام زدگی همه زایل کننده استعدادهایی است که باید رشد کنند و باعث میشود نخبگان نتوانند در این فرایند حضور داشته باشند. اینکه در روایات ما فراوان در مذمت تحقیر مسلمان و توهین به مسلمان صحبت شده و آن را مانند جنگ با خدا دانستهاند، مانع رشد میشود. استعدادها باید در فضای امن اخلاقی و فکری رشد پیدا کند. رذایل اخلاقی، نقطه مقابل تئوری عدالت است و اگر کسی با سخن تند حکمرانی کند و دروغ بگوید، عدالت محقق نمیشود.
شِشم داشتن نظام تکامل اجتماعی و تأمین اجتماعی برای نیازمندانی است که نقایصی در زندگی مادی داشته یا به آرامش روانی نیاز دارند. تأمین اجتماعی برای آنها زمینه رشد را فراهم میکند. هفتم تمهیداتی برای کاهش شکاف طبقاتی است. پس معتقدم توجه به برخی رویکردهای جهانی به این دلیل است که قابل تطبیق با مدل اسلامی است اما اتکای صرف به این رویکردها کفایت نمیکند و برخی هم درست نیست. اختلاف طبقاتی زیاد حتما در جامعه اختلال روحی ایجاد میکند و باعث می شود که افراد نتوانند در مسابقه شرکت کنند. نظامهای آموزشی باید بر محور ابداع، اختراع و خلاقیت تکیه کنند. ما در این زمینه نقص جدی داریم. البته با رهنمودهای رهبری انقلاب قدری وضعیت بهتر شده است.
نکته نهم اینکه حکمرانی مطلوب به ثروتزا بودن اقتصاد و رشداقتصادی توجه دارد؛ زیرا ثروتزایی بخشی از کمال گرایی است. نکته دهم هم امنیت است. امنیت بستر این کار را فراهم میکند.
... و نکته پایانی این که اگر بخواهیم حکمرانی مطلوب را از دل سنتهای خود اقتباس کنیم، حتما باید روی مقوله عدالت تأکید بورزیم، زیرا حکمای اسلامی عدالت را محور مدینه فاضله میدانند. پس مفهوم عدالت باید باز شود و برای اینکه مفهوم عدالت را باز کنیم و بسط دهیم، چارهای نداریم جز اینکه نظریه فطرت انسانی را به درستی درک و تبیین کنیم، نظریهای که فیلسوفان کمتر روی آن کار کرده اند تا به تئوری منسجم در حکمرانی مطلوب برسیم.
از خداوند متعال توفیق شما را خواستارم./